۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

چرا میخواهم بنویسم یا وبلاگ نویس شوم؟

]سلام .
راستش را بخواهید از اول نمی خواستم بنویسم اصلا تو این حال وهوا نبودم فقط بعضی وقت ها که دلم می گرفت یه چیزایی می نوشتم و لی به هیچ کس نمی گفتم یا به کسی نشون نمی دادم ولی از وقتی با وبلاگ آشنا شدم وفهمیدم که می تونم حرفای دلم را به راحتی بنویسم حرفایی که ممکن تو دل آدم بمونه اونقدر بمونه  آدم غم باد بگیره .
من می خواهم از زبان دخترانی بنویسم که تا به حال نتوانستند زبان باز کنند و مظلوم واقع شدند شاید از این طریق بتونم به دخترا کمک کنم.
وبلاگ حرفه ای من رو می تونید بعدا ببینید.

زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
 زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید آزمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود